loading...
دخترک نازک نارنجی!!!
در بو و جاذبه های دیدنی بازدید : 245 دوشنبه 18 تیر 1403 نظرات (0)

راز شب ...

 

شب ، چوبوسيدم لب گلگون او

گشت لرزان، قامت موزون او

زير گيسو كرد پنهان روي خويش

ماه را پوشيد با گيسوي خويش

گفتمش اي روي تو صبح اميد

در دل شب ، بوسه مارا كه ديد؟

قصه پردازي، در اين صحرا نبود

چشم غمازي، به سوي ما نبود

غنچه خاموش او ، چون گل شكفت

بر من از حيرت نگاهي كرد وگفت

با خبر از راز ما گرديد شب

بو سه اي داديم وآ ن را ديد شب

بوسه را شب ديد وبا مهتاب گفت

ماه خنديد و به موج آب گفت

موج دريا، جانب پارو شتافت

راز ما گفت و به ديگر سو شتافت

قصه را پارو به قايق باز گفت

داستان دلكشي زآن راز گفت

گفت قايق هم به قايق بان خويش

آنچه رابشنيد از ياران خويش

مانده بود اين راز اگر درپيش او

دل نبود آشفته از تشويش او

ليك درد اينجاست كه آن ناپخته مرد

با زني آن راز را ابراز كرد

گفت با زن مرد غافل، راز را

آن تهي طبل بلند آواز را

لاجرم ، فردا از آن راز نهفت

قصه گويان قصه ها خواهند گفت

زن به غمازي دهان وا مي كند

راز را چون روز، افشا مي كند

 

 


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 50
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 23
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 2,015
  • بازدید کلی : 13,140